خداحافظ آرین
آرین و مامان و باباش داشتن از ایران می رفتند. برای رفتن کسی که 4 سال در مدرسمون حنان بوده جشنی گرفتند در مدرسه تقریباً کل کلاسمون امده بودند. اول در طبقه ی اول شروع شده بود و بچّه ها فوتبال دستی و هاکی روی میز و بیلیارد بازی می کردند و بعد چند دقیقه بازی رفتیم توی حیاط پایینی باهم فوتبال بازی کردیم کرونا هم که بود همه با ماسک خفه شدیم همه مون هم فکر می کردیم سرده و کاپشن پوشیده بودیم مامان ها هم مگه می زاشتن که کاپشن مون رو دربیاریم وسط های بازی کیک آوردن همه رفتن یه گوشه و کیک خوردن بعد استراحت من و رادین صفانژاد و آرمین تفضلی توی یه تیم و 7 نفر دیگر در مقابل ما با...